ایلیا داودی نامقی

وبلاگ شخصی

ایلیا داودی نامقی

وبلاگ شخصی

ایلیا داودی نامقی

ایلیا داودی نامقی هستم، ساکن تهران، زبان فرانسه خوانده ام و به ادبیات، هنر، سیاست، روانشناسی و خیلی چیزهای دیگر علاقه مندم، علاقه اصلیم اما سینماست،فیلم نگاه میکنم و به شما هم توصیه میکنم فیلم نگاه کنید، نه اینکه فقط ببینید، نگاه کنید، درباره فیلمها بخوانید و بنویسید. من هم سعی میکنم همین کار را بکنم

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با موضوع «نویسندگی» ثبت شده است


میتوانم تصور کنم اگر #آگاتا_کریستی نویسنده نمیشد میتوانست یک قاتل حرفه ای و زیرک باشد. کسی که سالها مامورین پلیس به دنبال حل راز جنایت های او و دستگیری اش سردرگم و گیج به دور خود بچرخند. برای اثبات این ادعا هم نیازی به خواندن تمام رمانهای پلیسی او و دنبال کردن ماجراهای یکی از عجیب ترین و دوست داشتنی ترین کاراگاه های تاریخ ادبیات یعنی #هرکول_پوارو نیست. چه همه ما او را میشناسیم و اگر کتابهای پوارو را نخوانده باشیم قطعا سریال پوارو را با بازی بی نظیر و به یاد ماندنی دیوید سوشای به یاد داریم. اما یک اثر به یاد ماندنی او که اتفاقا خبری از پوارو در آن نیست خود به تنهایی نبوغ این نویسنده خانم انگلیسی را فریاد میزند.


  • ده سرخ پوست کوچولو بودند... سپس هیچ یک باقی نماندند

ده سرخپوست کوچک رفتند شام بخورند

یکی خود را خفه کرد و سپس نه تا باقی ماندند.

نه سرخپوست کوچک تا دیروقت نشستند،

یکی به خواب رفت و سپس هشت تا باقی ماندند.

هشت سرخپوست کوچک به دِوُن رفتند،

یکی گفت همینجا میمانم و سپس هفت تا باقی ماندند.

هفت سرخپوست کوچک هیزم میشکستند،

یکی خود را تکه تکه کرد و سپس شش تا باقی ماندند.

شش سرخپوست کوچک با کندو بازی میکردند،

یکی را زنبور نیش زد و سپس پنج تا باقی ماندند.

پنج سرخپوست کوچک به دادگاه رفتند،

یکی قاضی شد و سپس چهار تا باقی ماندند.

چهار سرخپوست کوچک به به دریا رفتند،

یکی را ماهی قرمز بلعید و سپس سه تا باقی ماندند.

سه سرخپوست کوچک به باغ وحش رفتند،

یکی را خرس بزرگی بغل کرد و سپس دو تا باقی ماندند.

دو سرخپوست کوچک در آفتاب نشتند،

یکی سوخاری شد و سپس یکی باقی ماند.

یک سرخپوست کوچک تنها ماند،

او رفت و خود را دار زد و سپس هیچ کدام باقی نماندند.


این شعر کودکانه که برای آموزش شمارش اعداد به کار میروند دستمایه داستانی جنایی شده که به گفته خود کریستی پیچیده ترین و مشکل ترین کار اوست و در بین مخاطبان و خوانندگان هم از محبوبترین ها به شمار میرود. ۱۰ نفر که همدیگر را ندیده اند و نمیشناسند، هر یک به بهانه ای، به یک جزیره دعوت میشوند تا با آقا و خانم اوون به عنوان میزبان ملاقات کنند. وقتی همگی منتظر میزبان خود هستند صفحه ای از گرامافون پخش میشود که هر یک از آنها را به جرم قتلی در گذشته محکوم میکندو پس از آن دقیقا مطابق شعر بالا هر کدام به نوبت کشته میشوند.


دوست دارم به  یکی دو نکته جالب درباره این داستان اشاره کنم. یک اینکه ایده این داستان چنان حیرت انگیز و بکر بود که بعد از گذشت ۸۰ سال از زمان نگارش آن هنوز هم شاهد اقتباس های وفادارانه و آزادی از آن هستیم. دوم اینکه قدرت آگاتا کریستی در ایجاد رعب و وحشت بدون تصویر کردن صحنه های خشن و بیرون کشیدن دل و روده شخصیت ها کاملا مشخص است. اتفاقی که در داستان ها و فیلمهای مشابه این روزها به امری عادی و حتی مسلم تبدیل شده است. تا جایی که در یکی از اقتباسهای به نسبت وفادارانه از همین رمان که در ادامه بیشتر به آن میپردازم شاهد اضافه کردن چنین صحنه های صرفا برا جذابتر کردن اثر به زعم سازندگان هستیم. اهمیت و ارزش کار بانوی نابغه در استفاده از ترس همه ما از ناشناخته هاست. چیزی که بیشتر از همه مارا میترساند آنچیزی است که از آن‌ سر‌ در نمیاوریم و میخواهیم مانند یکی از شخصیت های همین قصه با داستان سرایی و توسل به ماورا الطبیعه آن را توجیه کنیم...


و هیچوقت هیچکس نماند

اقتباس های مختلف سینمایی و تلویزیونی مختلف و متعددی از این اثر صورت گرفت. نسخه ای که من میخوام در موردش صحبت کنم یک مینی سریال است که در سال ۲۰۱۵ توسط #بی_بی_سی ساخته شد و شبکه #منوتو هم آنرا دوبله و پخش کرد. همانطور که گفتم این سریال دست به ابداعاتی برای جذاب تر کردن سریال به زعم سازندگان زد. مثلا ایجاد رابطه ای بین ورا کلیثورن و فیلیپ لمبارد که در رمان وجود ندارد. یا دراماتیزه کردن نحوه قتل ها چیزی است که با رمان تفاوت دارد. غیر از اینها اما با تصاویری جذاب و روایتی خوب روبرو هستیم. از جمله تصاویری که برای اولین بار از جزیره میبینیم نفس گیر هستند. استفاده از امکانات بصری برای هرچه بهتر روایت کردن رمان به خوبی انجام گرفته. مثلا فلش بک هایی به خاطرات شخصیت ها و نوع تصویر برداری آن خیلی جذاب است.

در انتها شما را دعوت میکنم اول به خواندن رمان و سپس دیدن این سریال برای آخر هفته ای پر از هیجان و لذت ناب...

  • محمد داودی نامقی

در سال‌های اخیر کتاب‌های متعددی در باب نگارش متون مختلف داستانی و نمایشی منتشرشده‌اند. این کتاب‌ها به معرفی این متون و عناصر مختلف آن و همین‌طور روش نگارش آن پرداخته‌اند. علاقه‌مندان به این حوزه با مطالعه این کتاب‌ها و تحقیق در این زمینه به روش‌های مختلف پیشنهادی در باب نگارش رمان، داستان کوتاه، فیلم‌نامه و نمایشنامه دست پیدا می‌کنند و می‌توانند ایده‌های خود را از فعل به عمل درآورند. اما مشکلی که برای نویسندگان تازه‌کار وجود دارد اغلب نحوه اجرای این آموخته‌ها در عمل است. سؤالات مختلفی ذهن علاقه‌مندان و تازه‌واردان به این حوزه را مشغول می‌کند که باوجود مطالعه کتاب‌های مختلف و شرکت در کارگاه‌های مختلف همیشه بی‌پاسخ می‌ماند. نویسنده جوان یا تازه‌کار اغلب برای رفع این سؤالات یا حل موانع سر راه خود تنها مِهم‌اند. یکی از سؤالات اساسی این است که چطور یک متن بلند داستانی یا نمایشی را آن‌طور که در ذهن دارم بنویسم. چطور حواسم به همه جنبه‌های داستان باشد یا چطور همه ویژگی‌های موردنظر شخصیت‌های خود را در داستان خود جا دهم بدون اینکه چیزی را جا بیندازم. در نگارش یک رمان 300 صفحه‌ای یا یک فیلم‌نامه 120 صفحه‌ای از کجا بدانم که نقطه‌های عطف را کجا قرار داده‌ام یا اطلاعات موردنیاز خواننده یا مخاطب داستان خود را زودتر از موعد مقرر ارائه داده‌ام یا خیر. اما اکسل چه کمکی میتواند به حل این مسئله بکند. در ادامه مطلب پاسخ این سوال داده شده است.

.

  • محمد داودی نامقی