ایلیا داودی نامقی

وبلاگ شخصی

ایلیا داودی نامقی

وبلاگ شخصی

ایلیا داودی نامقی

ایلیا داودی نامقی هستم، ساکن تهران، زبان فرانسه خوانده ام و به ادبیات، هنر، سیاست، روانشناسی و خیلی چیزهای دیگر علاقه مندم، علاقه اصلیم اما سینماست،فیلم نگاه میکنم و به شما هم توصیه میکنم فیلم نگاه کنید، نه اینکه فقط ببینید، نگاه کنید، درباره فیلمها بخوانید و بنویسید. من هم سعی میکنم همین کار را بکنم

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «این یک نقد نیست» ثبت شده است

با فیلم همه می دانند اصغر فرهای باید با احتیاط برخورد کرد. یک فیلم جدای از ویترین آن که بازیگران، لوکیشن، تصاویر و افه های آن، موسیقی و افکت های صوتی است چه چیزی در هسته آن دارد که ما را جذب میکند؟ اگر داستان و نحوه انتقال آن توسط کارگردان را به عنوان هسته مرکزی فیلم و عامل تاثیر گذار آن در نظر بگیریم اجازه بدهید تا این عوامل را در فیلم فرهادی بررسی کنیم. داستان فیلم در مورد مادری است به نام لائورا که به همراه دو فرزند دختر و پسر خود از آرژانتین به شهر مادری خود در اسپانیا برای حضور در عروسی خواهرش میرود. در حین مراسم دختر او دزدیده میشود و در ادامه ما شاهد تنش خانواده برای پیدا کردن دختر و پرداخت پول به ربایندگان هستیم. تمام المان های آشنای فیلم های فرهادی را در همه میدانند هم میبینیم، دروغ ها و رازهایی که کم کم آشکار میشوند، نیروی حاکمی که یا وجود ندارد یا مزاحم است و شرایط را بدتر میکند، اعضای فامیلی که در ابتدا مهربان و دوست به نظر میرسند اما در ادامه هر کدام گوشه ای از اختلاف ها و مشکلات خود را آشکار میکنند. پیش داستان هایی که بر شرایط حاضر تاثیر مستقیم دارند. همه زمینه سازی ها و گره افکنی ها اما در جایی و به نحوی گره گشایی میشود که نا امید کننده است. بازیهایی حرفه ای بازیگران خوبی چون پنلوپه کروز و خاویر باردم هم نمیتواند در این مرحله فیلم را نجات دهد. خب همه حدس میزنیم که همه آتش ها زیر سر یک آشنا باشد ولی نحوه ارائه این مسئله ای که همه میدانیم به گونه ای است که متناسب همه آن معماپردازی ها نیست. اینجاست که فیلم فرهادی از ساخته های قبلی او در درجه عقبتری قرار میگیرد. حتی در مقایسه با فیلم گذشته (le passe)  که اولین تجربه فرهادی در فیلم سازی با عوامل بین المللی است «همه میدانند» فیلمی است که در جایگاه پایین تری قرار دارد. آن رازآلودی و مبهمی اتفاق افتاده عاملی است که فیلم های فرهادی را متمایز میکند. اما این خاصیت ابهام آمیز بودن مساله در فیلم همه میدانند به کلی از دست میرود. بی صبرانه منتظر دیدن فیلم دیگری در قد و قامت های درباره الی از این کارگردان موفق ایرانی هستم.

  • محمد داودی نامقی

این به جرات میتواند بهترین فیلم هومن سیدی تا به حال باشد. مغزها فیلمی است که از همه امکانات خود در جهت باورپذیر ساختن فضا بهره میبرد و روایت خود را تکمیل میکند.
داستانهای زیادی در طول تاریخ و در فرهنگ نوشتاری ملل درباره رقابت بین برادران وجود دارد. داستان فیلم مغزها هم در سطح به همین سادگی است. شکور (فرهاد اصلانی) برادر بزرگتر خانواده و پادشاه دنیای حلبی آباد است. او آشپزخانه مواد مخدر دارد و همه از او حساب میبرند. برادر کوچکتر او شاهین (نوید محمدزاده) کمی خل وضع است اما به دنبال این است که جا پای برادر بزرگتر بگذارد و کار را یاد بگیرد، که البته شاهین مخالف است چرا که او را دست و پا چلفتی می انگارد. شهروز برادر کوچکتر بیشتر به شکور شبیه است. داستان آدمهایی در یک دنیای دور افتاده که هوس ها و حسرت های خودشان را دارند. اما در بطن ماجرا از فاصله ای امن مخاطب دنیایی هستیم که فقر در آن باعث میشود خشونت یک امر طبیعی و حق مسلم طلقی شود. بعدها که پای آبروی خانواده و ناموس برادران به وسط کشیده میشود دریدن و شکستن و خرد کردن امری طبیعی است. اگر مغزها را نسخه ایرانی فیلم برزیلی شهر خدا بدانیم، در جایی که شباهت های زیاد این دو در عریانی خشونت و مواد مخدر و اسلحه را شاهد هستیم به خوبی تفاوت های حلبی آباد های اطراف تهران با فاولای برزیل فیلم سیدی را از یک کپی برابر اصل به یک اثر مستقل تبدیل میکند. تفاوت هایی که در بافت فرهنگی اجتماعی خود را نشان میدهد. آنجا که بچه های بالای شهر با ماشین های آخرین مدل خود در بام تهران، دختر و پسر، به بگو و بخند مشغول هستند مغزهای کوچک باید نگران آبروی خانواده خود باشند که توی محل با انگشت نشانشان ندهند. مغزهای کوچک میتوانند برای حفظ آبرو به سادگی به حذف یکی از اعضای خانواده خود تن در دهند. انگار شرافت خانواده ای خلافکار از جان یک انسان ارزش بیشتری دارد. علاوه بر همه اینجا حقارت انسان ها هم گویی موتور محرک آنها برای پیش رفتن در جامعه ای است که تمام فشار را بر روی آنها گذاشته. شاهین که احساس میکند خانواده او را جدی نمیگیرد و پدر و مادر بین او و برادران فرق میگذارند از هر حربه ای استفاده میکند تا قدرت را در دست بگیرد و با کوچکترین ضعف شکور لحظه ای درنگ نمیکند تا برادر خود را تحقبر کند و به او ضربه بزند. این دنیای گرگهاست.

  • محمد داودی نامقی

گناه، برزخ، اخلاق، وجدان، حادثه، عقوبت اینها کلید واژه های کارهای مک دونا، نویسنده و کارگردان تئاتر و سینمای ایرلندی بریتانیایی است. از مک دونا تا کنون نمایشنامه ها متعددی اجرا شده یا فیلمنامه های مختلفی روی پرده نقره ای رفته است. آخرین فیلم او نیز در اسکار امسال نامزد دریافت بهترین فیلمنامه اصیل و بهترین فیلم بود. اما در بروژ فیلم قدیمی تر و کمتر دیده شده اوست که قلم قوی و هوش سرشار مک دونا را میتوان از صحنه به صحنه، دیالوگ به دیالوگ و نما به نمای فیلم درک و دریافت کرد. ری یک آدمکش است که در اولین ماموریت خود به اشتباه بچه ای را هدف قرار داده است و اکنون از عذاب وجدان رنج میکشد. از طرفی او و کن بعد از این خرابکاری به شهر بروژ در بلژیک فرستاده شده اند تا ظاهرا آبها از آسیاب بیفتد. بعدها میفهمیم رئیس آنها (هنری) این دو را به بروژ فرستاده تا قبل از اینکه به کن دستور حذف ری را بدهد، ری شهر زیبای بروژ را ببیند در صورتی که ری بر خلاف کن از شهر متنفر است. کن در لحظه آخر از کشتن ری صرف نظر میکند و این باعث میشود خود هنری برای کشتن او به بروژ بیاید.
در بروژ فیلمی درباره کیفیت قضاوت اخلاقی است. درباره افتادن در برزخ عذاب وجدان و جنگیدن یا تسلیم شدن در برابر آن. مک دونا به زیرکی شهر بروژ را انتخاب کرده است، شهری قدیمی با آثار باستانی متعلق به قرون وسطی که انگار قرار است برزخ شخصیت ها باشد. بعد از اینجا آنها به بهشت میروند یا جهنم بستگی به اعمال و قضاوت های خود آنها دارد. اعمالی که اکنون و در همین دنیا انتخاب میکنند و نتیجه آن را نیز در همین کره خاکی دریافت خواهند کرد.
پی نوشت: لذت خواندن نمایشنامه های مک دونا را از دست ندهید. مرد بالشی، ستوان آینیشمور، مراسم قطع دست در اسپوکن، ملکه زیبایی لی نین و ...

  • محمد داودی نامقی

شعله ور فیلم جدید حمید نعمت الله به سبک و سیاق چند فیلم اخیر او ما را با شخصیتی روبرو میکند که در حال سقوط است. اگر در آرایش غلیظ مسعود با مکر خودش و نیرنگ خودش سقوط میکند، اگر در رگ خواب مینا با عدم عزت نفس و سادگی خودش را به ورطه نابودی میکشد در شعله ور فرید که پدری سابقا معتاد و در حال ترک است با حقیر شمردن خود و حسادت به دیگران خود و اطرافیان خود را به دردسر می اندازد. همچنان تحقیر عضوی لاینفک از دنیای سینمای نعمت الله است (بوتیک، بی پولی، رگ خواب، شعله ور). شخصیت ها برای فرار از تحقیر و شرایطی که آنها را حقیر کرده دست به حرکاتی میزنند که یا بی نتیجه است یا به ضرر خودشان تمام میشود. فرید برای دور بودن از نگاه سنگین خانواده و تحقیر توسط آنها به بهانه کاری به سیستان و بلوچستان میرود و پسرش، نتیجه طلاق فرید از همسرش، بعد از مدتی برای دور بودن از مادر که قصد ازدواج دارد پیش پدر می آید، پدر میخواهد به پسرش نشان دهد آن آدم حقیری که همه نشان میدهند نیست اما همزمان غواصی که قهرمان ملی محسوب میشود به سیستان می آید و پسر فرید به او و کارش علاقه نشان میدهد. از اینجا تخم حسد و کینه فرید نسبت به غواص کاشته میشود و او سعی میکند هر طور شده غواص را خار و خفیف کرده و نظر پسرش را به خودش جلب کند. انتخاب سیستان و بلوچستان به دو جهت اهمیت و کارکرد داستانی قابل قبولی دارد. یک اینکه خود این اقلیم همواره قربانی محرومیت ها و تحقیرهایی بوده و این را از گوشه گوشه این خاک میشود حس کرد و دیگری این که میتوان آن را آینه درون آشفته و خشک و شعله ور فرید دید.  زمان فیلم کمی طولانی است و میشد با توجه به تمرکز داستان بر شخصیت فرید روند اتفاقات را سریعتر کرد چون برای برخی مخاطبان دنبال کردن  فرید به تنهایی در این مدت طولانی شاید سخت باشد. اما از طرف دیگر تصاویر فیلم جذاب و قاب ها چشم نوازند. گرچه خیلی از دنبال کنندگان کارهای نعمت الله مثل خودم معتقد هستیم که هنوز بوتیک بهترین کار اوست اما نمیتوان از تجریه دیدن شعله ور به سادگی گذشت. دنیای فیلمهای او همیشه دنیایی است که میخواهیم ببینیم ولی دوست نداریم در آن باشیم و این خود به تنهایی دلیل خوبی برای رفتن به سینما و تماشای کارهای اوست.

امتیاز: 3.5 از 5

  • محمد داودی نامقی