ایلیا داودی نامقی

وبلاگ شخصی

ایلیا داودی نامقی

وبلاگ شخصی

ایلیا داودی نامقی

ایلیا داودی نامقی هستم، ساکن تهران، زبان فرانسه خوانده ام و به ادبیات، هنر، سیاست، روانشناسی و خیلی چیزهای دیگر علاقه مندم، علاقه اصلیم اما سینماست،فیلم نگاه میکنم و به شما هم توصیه میکنم فیلم نگاه کنید، نه اینکه فقط ببینید، نگاه کنید، درباره فیلمها بخوانید و بنویسید. من هم سعی میکنم همین کار را بکنم

طبقه بندی موضوعی

۲۲ مطلب با موضوع «سینما» ثبت شده است

hell or high water یا اگر از آسمان سنگ ببارد، اسم فیلم به خودی خود نشانه عزم راسخ قهرمانان آن است. دو برادر که با هر شیوه ممکن میخواهند با سرقت از همان شعب بانکی که ملک خانودگی آنها را در رهن خود نگه داشته و قصد فروش آن را دارد پول رها کردن وثیقه زمین را فراهم کنند و زمین آبا و اجدادی خود را نجات دهند.

برادر بزرگتر (کریس پاین) که تا کنون هیچ سابقه خلافی نداشته مغز متفکر نقشه آنهاست و برادر کوچکتر (بن فورستر)  که تازه از زندان خلاص شده  بازوی متبحر اجرای آن است. گرچه در طول فیلم آنها در نقش همدیگر هم ظاهر میشوند و مخاطب را غافلگیر میکنند. یک کلیشه دوست داشتنی دو برادر که در برابر سیستم می ایستند با پیچ و تابهای داستانی خوب که کلیشه را در سطح جدیدی ارائه میدهد. در حقیقت لفظ کلیشه برای این فیلم به هیچ وجه توصیف بدی نیست. این یک غرب وحشی مدرن است. با شخصیت هایی که با لهجه جنوبی آمریکا صحبت میکنند و به جای اسب از ماشین های شاستی بلند و عضله ای آمریکایی استفاده میکنند و به جای ششلول از اسلحه های اتوماتیک و نیمه اتوماتیک استفاده میکنند. اما اینها باعث نشده که به جای داستان گویی و توجه به عناصر آن ما غرق در صحنه های اکشن و تعقیب و گریز و تیر اندازی شویم. بلکه گاهی حتی با صبر و حوصله منتظر حرکت بعدی برادرها در شطرنج هیجان انگیز اجرای نقشه شان هستیم.

کارگردانی تر و تمیز دیوید مکنزی شما را همراه میکند. دوربین مکنزی در نقاط مختلف فیلم به تناسب حس و حال صحنه حرکت میکند. یا ثابت است یا همراه با تکانهای ماشین در صحنه های تعقیب و گریز تکان میخورد. وغیز از این دو حالت هم میزان شات به نحوه ای است که شخصیت ها را در پس زمینه عظیم و درندشت صحراها و زمین های بایر جنوب آمریکا نشان میدهد. انسانهایی مقهور و تهی از درون را در پس زمینه ای طبیعی که نمایانگر حالات و روحیات خشن انهاست میبینیم.

  تقابل جف بریجز کارکشته و پیر با کریس پاین جوان و زرنگ هم جذابیت خاص خود را دارد. گویی این دو با هم شطرنج بازی میکنند و سعی میکنند دست همدیگر را بخوانند. شاید در این بازی اما نه مساوی وجود داشته باشد و نه کیش و ماتی. بازی که در آن طرفین چیزی برای از دست دادن ندارند.
امتیاز: ۴ از ۵
#فیلم #hell_or_high_water #سینما #جف_بریجز #کریس_پاین

  • محمد داودی نامقی

ریمموری تجربه دوباره خاطره است  بصورت کاملا آبژکتیو و بدون هیچ فیلتر ذهنی یا قضاوت شخصی. دو برادر در طی یک تصادف به شدت آسیب میبینند و یکی از آنها میمیرد. دیگری، سم بلوم، که پشت فرمان بوده حالا عذاب وجدان رهایش نمیکند. سم بلوم (پیتر دینکلیج) بازی میکند و الحق هم خوب توانسته از پسش بر بیاید. حالا او میخواهد از این عذاب رهایی یابد. از طرفی گوردون دان دانشمندی است که دستگاهی ساخته که میتوانید با آن به همه خاطرات هر انسانی به صورت تمام و کمال و بدون واسطه دسترسی داشته باشید. پس قهرمان ما سعی میکند به آن دست پیدا کند که ناگهان دانشمند میمیرد یا کشته میشود. مرگ مشکوک او باعث میشود سم (به دلیلی که بعد میفهمیم) دنبال کشف راز مرگ او بیفتد. او نمونه اولیه دستگاه را برمیدارد و به بیماران گوردون یکی یکی سر میزند تا بفهمد کدام او را کشته اند. در این بین خود هم از دستگاه استفاده میکند تا بفهمد آخرین حرف برادر او پیش از مرگ به خودش چه بوده. اما در نهایت این جستجو منجر به کشف رازی میشود که اصلا انتظارش را ندارید.
انتقادهای زیادی به این فیلم وارد شده است. یکی از مهمترین آنها این است که از ایده ای چنین ناب پرداختی سطحی به بار آمده. اما نظر شخصی من این است که ریمموری برای بار اول جذاب است و به شدت هم هست. ایده کندکاو در تاریک ترین نقاط درون خودمان شاید چیزی باشد که همه ما در خلوت به آن فکر کردیم. اگر خاطرات خود را همان گونه که بوده بدون هیچ واسطه ای ببینیم چه چیزی میبینیم؟ آیا ممکن است که ذهن ما برای محافظت از ما خاطرات دردناک و سخت گذشته ما را پنهان کرده باشد؟ این خطر را میپذیرید که با واقعیت همان گونه که هست روبرو شوید و از آسایش روانی خود در راه رسیدن به آن بگذرید؟ به همین دلیل به احتمال زیاد مانند من با فیلم همراه میشوید. اما شاید وقتی شوک انتهای فیلم را ببینید کنجکاوی ذهنی شما نسبت به زوایای داستان برطرف شود و دیگر به آن فکر نکنید. پس برای همان اولین بار از خاطره بازی خود لذت ببرید.
امتیاز من 3.5 از 5

  • محمد داودی نامقی

فیلم‌ اسپاتلایت داستان واقعی گروهی خبرنگار روزنامه بوستون گلوب است که میخواهند سواستفاده جنسی سیستماتیک و گسترده کشیشان کاتولیک از کودکان و البته حمایت کلیسا از آنان را افشا کنند. ما که میدانیم انتهای داستان چیست. همینقدر بگویم که این خبرنگاران برنده جایزه پولیتزر شدند. حال تصور کنید فیلمی را میبینید که انتهایش را میدانید و ۷۰ درصد آن در دفتر روزنامه و با محوریت بحث و جدل چند روزنامه نگار میگذرد. محور قدرت فیلم در این است که چنین موضوعی که میتوانست به شدت خسته کننده باشد را چنان پر جذبه و کشش جلو میبرد که تا لحظه آخر همراه داستان میشوید.

اصلا اسپاتلایت یک فیلم کارگاهی است که شما نه مجرم را میبیند نه صحنه جرم، و تعقیب و گریزی و اکشنی هم در کار نیست. اصولا تعلیق و کشمکشی به آن معنای معیار سینمایی در آن نیست اما مخاطب چنان متحیر از میزان چشم پوشی و تساهل مسئولین و مردم با کشیشان فاسد و کلیسای پنهانکار است که نمیتواند با خبرنگاران در جهت رو کردن دست کلیسا همراه نشود. موانع سر راه خبرنگاران هم از نوع موانع فیلمهای تخیلی یا اکشن نیست. آنها باید با دیوارهای ذهنی افراد بجنگند. دیوارهای که در پی سالها بندگی و اطاعت کورکورانه افراد جامعه از کلیسا بنا شده است.

 فیلم همینطور از کلیشه های معمول دوری میکند. فیلمی با محوریت روزنامه فقط یک صحنه کلیشه چاپ روزنامه دارد و آن هم وقتی است که فیلم به بخش گشایش نهایی رسیده و با این چاپ شدن روزنامه مخاطب نفس راحتی میکشد، چون در تمام مدت ۲ ساعت و اندی فیلم منتظر این لحظه بودیم. گشایشی که در نتیجه متقاعد کردن افرادی از داخل خود کلیسا برای افشای جنایات این نهاد پر قدرت به دست می آید. و این خود شکستن کلیشه دیگری است. همیشه قربانی نیست که حرف میزند بلکه ممکن است همدست مجرم او را لو دهد.

 بازی ها هم قابل قبول هستند. آنها خبرنگاران خونسردی هستند که میخواهند روزنامه خود را برای مخاطب جذابتر کنند ولی به حدی درگیر این فاجعه خاموش میشوند که گاهی کنترل خود را از دست میدهند مانند صحنه ای که مارک رافلو به رئیس خود اعتراض میکند که چرا زودتر این داستان را منتشر نمیکنند تا جلوی تعرضات و تجاوزات بیشتر کشیشان را بگیرند.
این فیلم را در لیست خود قراردهید چون دو جایزه اسکار دریافت کرده، یکی به عنوان بهترین فیلم و دیگری بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی. بعد دیدن این فیلم به این فکر کنید که سهم هر کدام از ما در چشم پوشی فساد اطرافمان چیست و چطور میتوانیم از آن جلوگیری کنیم

  • محمد داودی نامقی

آندریا آرنولد نام عسل آمریکایی را از نام آهنگ گروه لیدی آنتبلام وام گرفته است. آهنگی که به همراه تعداد زیادی آهنگ دیگر در کنار شخصیت های جوان داستان  در طول فیلم به آنها گوش میدهیم. او تا کنون با فیلمهای خود نشان داده است که دغدغه او جوانان طبقه ضعیف جامعه و جایگاه آنان در کشاکش جامعه و همچنین درگیری آنها با بلوغی سخت و روزگاری سخت تر است. برای نزدیک شدن به این دنیا هم او سبک تصویری شبیه به مستندهای اجتماعی انتخاب میکند‌. از همان اولین سکانس این فیلم این واقع گرایی و سبک خاص تصویری توجه شما را جلب میکنید. دوریین روی دست سیال او فیلم فیل از گاس ون سنت را به یاد شما می اندازد و مخاطب را در بطن حوادث قرار میدهد. حوادثی که البته هیچ اتفاق بزرگ و عجیبی نیستند بلکه فجایع مینیاتوری انسانهای عادی هستند. فوکوس های نقطه ای و عمق میدان کم هم یکی دیگر از ویژگی های تصویری فیلم این کارگردان است. استار دختری جوان است که میخواهد از زندگی که در آن گیر افتاده خلاص شود و زندگی خود را پیش بگیرد. او میخواهد سرمایه جوانی خود را آنجا که خود می پسندد به کار گیرد پس برادر و خواهر کوچک خود را به مادرشان میسپارد، دوست پسر بی مسئولیت خود را رها کرده و با جیک که  اتفاقی با او آشنا شده و دوستانش به جاده میزند تا مانند یک فروشنده دوره گرد در هر خانه ای مجله بفروشد. در همین مسیر و سفر بی مقصد در جاده های آمریکاست با سفر او از یک دختر ساده و رنجبر به یک فرد بالغ همراه میشویم و بزرگ شدن او را با فاصله ای کم و حتی گاهی به اندازه طول لنز دوربین شاهد هستیم.
جمع فروشنده ها که‌استار جزو آنان است هم به نوبه خود جالب است‌. گویی این جمع قرار است نماینده آمریکا (یا هر جامعه سرمایه داری دیگر) باشد. آمریکایی که در آن باید برای لقمه ای نان و سرپناهی موقت سخت جان بکنی و هر تحقیری را تحمل کنی. اگر بفروشی وظیفه ات بوده و اگر نفروشی تنبیه سختی میشوی. یا رها میشوی یا مجبوری تا حد مرگ با بازنده ای دیگر مثل خودت که قربانی سیستم است مبارزه کنی. تحت کنترل افرادی که خود همه جور خوشی و لهو لعب را برای خود مجاز میدانند و بقیه را از آن نهی میکنند.
نظر شخصی من این است که آرنولد کارگردانی است با فکر و برنامه. گواه این مدعی هم فیلم کوتاهی به نام زنبور است که سال ۲۰۰۳ آن را ساخته‌. در همان فیلم شاهد صحنه ای هستید که شخصیت زن به زنبوری که پشت پنجره گیر افتاده کمک میکند رها شود. مشابه صحنه ای در فیلم عسل آمریکایی که استار کار مشابهی میکند. آرنولد به همین سادگی به شخصیت اصلی خود نزدیک میشود و ما را با آنها آشنا میکند.

  • محمد داودی نامقی

دومینوی رسوایی های اخیر هالیوود و شکایت های متعدد از افراد سرشناس و مشهور سینمای آمریکا مانند هاروی واینستاین، کوین اسپیسی، لویی سی کی و دیگران بار دیگر توجهات را به مسئله آزار ج-ن-س-ی و سو استفاده از مقام برای انجام امور غیر اخلاقی جلب کرد. در زمان اندکی زنان بسیاری که قربان آزارها و سواستفاده های هاروی واینستاین بودند بی پروا در باره آن سخن گفتند و او را متهم کردند. واینستاین هم مجبور به عذرخواهی و ترک تمام مقام هایی که به عهده داشت شد. در مورد کوین اسپیسی هم که همگان میدانند بخاطر شکایت یک پسر که در کودکی توسط او مورد آزار قرار گرفته بود چطور این بازیگر شهره و موفق هالیوودی در طی یک شب به خاک سیاه نشست. تا آنجا که شبکه نت فلیکس سریال موفق و پربیننده خانه پوشالی را متوقف کرد و ریدلی اسکات هم نقش او را در فیلم جدید خود به کلی حذف و تمام صحنه های او را قرار است با بازیگر دیگری فیلمبرداری کند. لازم است درباره لویی سی کی هم چیزی بگویم؟ یا درباره رومن پولانسکی که پیش از همه این افراد متهم شده بود؟ فکر کنم همینقدر کافی باشد.


اما صبر کنید! اجازه بدهید قبل از اینکه درباره هالیوود حکمی صادر کنیم یک سوزن هم به خودمان بزنیم. این کاری است که من اینجا میخواهم بکنم. قوانین در آمریکا در برابر چنین معضلات و آسیب هایی موضع به شدت واضح و قاطعی دارند. قبل از همه اینها در سیستم قضایی کشورهای غربی تعریف جامعی از جرمی که به آن آزار  ج-ن-س-ی میگوییم وجود دارد. این تعریف اعلام میکند که هر عملی که ماهیت قلدرمابانه داشته باشد و ماهیت آن تبعیض ج-ن-س-ی باشد، چه قربانی مرد یا زن باشد آزار  ج-ن-س-ی نامیده شده و لایق برخورد کیفری است. این عمل میتواند یک متلک ساده، کشیدن یک تصویر غیر اخلاقی در معرض دید همکاران تا شدید ترین موارد آن یعنی تجاوز باشد. هیچ اغماضی هم در کار نیست. رسانه ها هم از اعلام و علنی سازی این موارد عبایی ندارند. نیازی به گواه برای اثبات این ادعا نیست. فقط کافی است جستجویی ساده انجام دهید و ببینید چطور مسببان آزارهای ج-ن-س-ی را نقره داغ و شهره عام و خاص میکنند. پیام این نوع برخورد دولت و رسانه ها و به تبع آن مردم با این جرایم واضح است:


ور خوری حلوا بود ذوقش دمی         این اثر چون آن نمی‌‌پاید همی


اما در ایران وضعیت چگونه است. تا جایی که اطلاعات کم بنده اجازه میدهد در ایران قانون مشخصی در رابطه با آزارهای  ج-ن-س-ی در محل کار وجود ندارد. اصولا آزار  ج-ن-س-ی هم تعریف مشخصی ندارد. ما فقط میدانیم که حکم تجاوز  اعدام است. اما آزارهای کلامی و کمتر از تجاوز مستوجب چه برخوردی است؟ در  قانون مجازات، خلا وجود قوانینی برای برخورد با آزارهای ج-ن-س-ی از هر نوع آن به شدت حس میشود. اما نقش رسانه ها و مردم هم در این زمینه باید دیده شود. در کشوری که رسانه ها و مردم صحبت کردن و مطرح کردن این موارد را قبح میدانند و حتی در رسانه ملی از بردن نام آن خودداری میشود و فقط به آزار و اذیت اکتفا میشود چه انتظاری میشود داشت. چه بسیارند پرونده هایی از این دست که بخاطر ترس از آبرو و حیای بیجا مسکوت مانده اند. ترسی که نتیجه تعلیمات غلط اجتماعی و خانوادگی است.


دنباله این کلاف سر در گم را میشود در همه جای جامعه ما دنبال کرد. از مدارس و دانشگاه ها بگیرید تا محیط های کاری. اما اجازه بدهید در اینجا به دغدغه خودم یعنی سینما اشاره کنم. مطمئنم شما خواننده این مطلب داستانهایی بسیاری از کارگردان هایی شنیده اید که در ازای دادن نقش به بازیگری به او پیشنهاد رابطه داده اند. یا جایی خوانده اید  که بازیگری در محیط کار با آزارهای ج-ن-س-ی همکاران خود روبرو شده است. با وجود وضعیت نابسامان برخورد با این موارد آیا میتوانیم سر خود را زیر برف کرده و بگوییم اینها شایعاتی بیش نیستند؟ اگر از همین فردا قوانین واضح و شفافی در رابطه با برخورد متناسب و عادلانه با این جرایم تصویب شوند، رسانه ها نقش خود را به درستی ایفا کنند و مردم به آگاهی درستی در رابطه با این آسیب اجتماعی برسند چند نفر پا پیش گذاشته و از تجربیات خود در این رابطه سخن میگویند؟ هم اکنون نیز هستند دست اندرکارانی که خواسته اند این موضوع را علنی کنند اما موفق نشدند. چون در بدنه اجتماع و به تبع بدنه سینما مقاومت عجیبی وجود دارد تا این موارد مسکوت بمانند.


تنها راه برون رفت از این وضعیت تصویب قوانین شفاف و آگاهی رسانی در سطح اجتماع است. باید متوجه باشیم که کسی که قربانی سو استفاده ج-ن-س-ی است حق دارد فریاد بزند و اگر در پی دادخواهی است مقصر نیست. هیچ هزینه ای بالاتر از هزینه قربانی شدن وجود ندارد و هیچ مصلحتی بالاتر از عدالت نیست. به امید روزی که این رویا محقق شود.

محمد داودی نامقی

***

پ ن: برای نوشتن همین متن هم مجبور به خود سانسوری شدم تا اجازه انتشار پیدا کنم، یعنی حتی مطرح کردن این موضوع هم در وبلاگ شخصی با مشکل مواجه میشود. تو خود حدیث مفصل بخوان...

  • محمد داودی نامقی

در سال‌های اخیر کتاب‌های متعددی در باب نگارش متون مختلف داستانی و نمایشی منتشرشده‌اند. این کتاب‌ها به معرفی این متون و عناصر مختلف آن و همین‌طور روش نگارش آن پرداخته‌اند. علاقه‌مندان به این حوزه با مطالعه این کتاب‌ها و تحقیق در این زمینه به روش‌های مختلف پیشنهادی در باب نگارش رمان، داستان کوتاه، فیلم‌نامه و نمایشنامه دست پیدا می‌کنند و می‌توانند ایده‌های خود را از فعل به عمل درآورند. اما مشکلی که برای نویسندگان تازه‌کار وجود دارد اغلب نحوه اجرای این آموخته‌ها در عمل است. سؤالات مختلفی ذهن علاقه‌مندان و تازه‌واردان به این حوزه را مشغول می‌کند که باوجود مطالعه کتاب‌های مختلف و شرکت در کارگاه‌های مختلف همیشه بی‌پاسخ می‌ماند. نویسنده جوان یا تازه‌کار اغلب برای رفع این سؤالات یا حل موانع سر راه خود تنها مِهم‌اند. یکی از سؤالات اساسی این است که چطور یک متن بلند داستانی یا نمایشی را آن‌طور که در ذهن دارم بنویسم. چطور حواسم به همه جنبه‌های داستان باشد یا چطور همه ویژگی‌های موردنظر شخصیت‌های خود را در داستان خود جا دهم بدون اینکه چیزی را جا بیندازم. در نگارش یک رمان 300 صفحه‌ای یا یک فیلم‌نامه 120 صفحه‌ای از کجا بدانم که نقطه‌های عطف را کجا قرار داده‌ام یا اطلاعات موردنیاز خواننده یا مخاطب داستان خود را زودتر از موعد مقرر ارائه داده‌ام یا خیر. اما اکسل چه کمکی میتواند به حل این مسئله بکند. در ادامه مطلب پاسخ این سوال داده شده است.

.

  • محمد داودی نامقی

جشنواره فیلم کوتاه تهران


جشنواره فیلم کوتاه تهران دوره سی و سوم نوید هوای تازه ای در سینمای ایران داشت. فیلمسازان جوان و با انگیزه ای که با نگاه به سینمای دنیا به دنبال روایت جدید و فرم متفاوت در سینما بودند. در میان فیلم هایی که در جشنواره دیدم فیلمهای حیوان ساخته موفق برادران ارک و  فیلم #ساعت_چهار ساخته عاطفه محرابی بیشتر از بقیه نظرم رو جلب کرد. با امید به اینکه سینمای جوان و فیلم کوتاه روند رو به رشد خود رو ادامه بدهند.

  • محمد داودی نامقی

جشنواره جهانی فیلمهای یک دقیقه ای filminute نمونه خوبی از استفاده از حداقل زمان برای روایت حداکثر داستان است. در این رقابت بین المللی فیلمسازان باید در حداکثر ۶۰ ثانیه فیلمی داستانی بسازند. در اکثر موارد از داستانی که در این مدت کم روایت میشود شگفت زده میشوید. فیلم Nanny از کریس بورتون نمونه ای قابل توجه از روایتی نفس گیر در حداقل زمان ممکن است. داستان مواجهه ای در درون و برون. این فیلم موفق به دریافت جایزه انتخاب مردمی جشنواره filminute شد

 


دریافت

 نمونه های بیشتر فیلمهای این جشنواره را میتوانید با کلیک بر روی لوگوی جشنواره در ادامه ببینید

  • محمد داودی نامقی

نظر افراد عادی و غیر کارشناس چقدر مهم است؟


ابراهیم مکی، نویسنده، فیلمنامه و نمایش نامه نویس در کتاب مقدمه ای بر فیلمنامه نویسی میگوید:
در مورد نظرخواهی از افراد عادی اما، باید دقت کرد که شنونده فیلمنامه (بخوانید مخاطب هر اثر هنری) مرعوب تکنیک و تخصص نویسنده (بخوانید خالق اثر هنری) نشود و فکر نکند اثری که نویسنده ای همچون او به وجود آورده است، به جهت دانش و بینشی که در این زمینه دارد حتما بدون ایراد خواهد بود و اگر عیبی به نظرش میرسد لاجرم باید ناشی از بی اطلاعی خود او باشد و بهتر است برای کتمان جهل خود در این زمینه، دم فروبندد؛ و با این توجیه صاحب اثر را از اظهار نظر صادقانه و احیانا سازنده خود محروم سازد.


مقدمه بر فیلمنامه نویسی و کالبد شکافی یک فیلمنامه - ابراهیم مکی - انتشارات سروش

خالقین اثر هنری هرگز نباید خود را جدا از مردم بدانند و خود را ملزم به شنیدن نظرات و انتقادات توده مردم کنند. اصالت هنر در تاثیر پذیری و تاثیر گذاری متقابل بر توده مردم است

  • محمد داودی نامقی

فکر میکنم فیلمهای مهم و مطرح جشنواره 35 ام فیلم فجر را موفق شدم در مشهد ببینم و در این یادداشت سعی دارم خیلی مختصر به آنها بپردازم و معرفی کنم. به این امید که این فیلمها در اکران عمومی با استقبال و اشتیاق تماشاچیان رو برو شوند

برای خوانددن درباره آنها به ادامه مطلب مراجعه کنید....

  • محمد داودی نامقی